کلبه دونفره

داشتم خاطراتمو مرور میکردم پیام‌پیاماتو دیدم توی وب واقعا چه روزهایی رو گذروندیم ...همه میگن باید فراموشت کنممیگن باید خاطراتتو پاک کنم میگن باید تورو از قلبم بیرون کنمولی یکی نیست بگه چجوری....چجوری از یاد ببرم کسی رو که باهاش همه رو از یاد بردمآخه مگه خاطره گرد وغباره که بخواد پاک بشه یا مثل نوشتن این کلماته که بخوام پاکش کنموقتی داشتم پیامارو میخوندم دیدم توهم همینارو هی بهم میگفتیهمه میگن چون خودت نمیخوایمگه دست خودم بود که این خاطرات ساخته شدن مگه دست خودم بود که وارد دلم شدی......بگذریم گفتن این حرفا دردی رو دوا نمیکنه راستی یه خبر برات دارمدارم بابا میشم ♥ نوشته شده در جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱ ساعت 5 PM توسط دوتا دیوونه: کلبه دونفره...ادامه مطلب

چه روزگار عجیبیه چه آدمایی وارد زندگیمون میشنچه ساده مارو ترک میکنن ویه کوله باری از خاطره برامون جا میذارننمیگن بعدش با این همه خاطره چیکار باید کرد که نه میشه پاکشون کرد و نه فراموش میشن تازه با یه حرف کوچیک دوباره همشون برات زنده میشن یه لبخند میشینه گوشه لبت و بعدش....دیگه نمیدونی باید با این حال چیکار کنی یه حس غریبی میاد سراغت که فکر میکنی برا همه غریبه ایودنبال یه آشنا میگردی یکی که دیگه براش غریبه ای واین غریبه آشنا هنوزم آشناترین غریبه دلتهواقعا که چه روزگار عجیبیه ♥ نوشته شده در یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ساعت 8 PM توسط دوتا دیوونه: کلبه دونفره...ادامه مطلب

برگی از خاطرات ودلتنگی های من کلبه دونفره...